روستاي پريمبل جمهوري آذربايجان Azarbycan- Perimbal Village

 

 

روستاي پريمبل يكي از روستاهاي تاريخي و ديدني جمهوري آذربايجان ميباشد. كه در استان يارديملوي اين كشور واقع شده است.

 

Perimbel

 

تاريخچه:

در باره وجه تسميه پريمبل گفته ميشود كه پيشوند" پر" بخاطر عمر طولاني افراد اين روستا كه معمولاً بالاي 100 سال عمر مينمايند قبلا" پير" بوده است  و "پريمبل" بمعني روستاي سادات و بزرگان، ريش سفيدان و پيرمردان ميباشد.و تقريبا همه اهالي روستا ازسادات بوده و آبا و اجدادشان اصالتاً اهل كشور يمن مي باشند كه بر اثر ظلم وستم پادشاه وقت يمن مجبور به مهاجرت به سواحل شمالي خليج فارس شده و از آنجا نيز به سبب آزار و اذيت پادشاهي وقت ايران به نواحي شمال ايران و جنوب جمهوري آذربايجان فعلي مهاجرت نموده و ماندگار شده اند.

 پس از آن نيزبه گفته يكي از ريش سفيدان روستا گويي مهاجرت و كوچ اجباري در سرنوشت اهالي بوده و اهالي اين روستا دوبار در سالهاي جنگهاي جهاني  و انقلاب كمونيست شوروي و حكومت استالين (حدود سالهاي1951 و1962 ) مجبور به ترك خانه و كاشانه خود شده اند كه حتي يكبار به روستاهاي تولون و خانكندي لسگه درق عزيزلوي ايران پناه آورده و سپس به كمك يكي از بزرگان آن زمان پريمبل، بنام ميريونس آقا كه توانسته موافقت نظاميان را در بازگشت اهالي پريمبل به وطنشان جلب و تضمين هاي امنيتي لازم را بگيرد به پريمبل برگشته اند.و يكبارنيزدر زمان استالين دوتن از بزرگان روستا با نوشتن شكوائيه و در خواست بازگشت عازم مسكو شده اند تا به ملاقات خوروشچف دبيركل حزب كمونيست ان زمان و همه كاره و مشاور استالين بروند كه اجازه ملاقات نداده اند و در حالي كه ايندو در مسكو سرگردان بوده اند تصميم مي گيرند با خريد دسته گل به ملاقات اولين فضانورد شوروي  يعني گاگارين كه آن موقع تازه از كره ماه برگشته بوده بروند تا شايد نامه درخواست خود را از طريق وي به خورشچف و استالين برسانند.

  در منزل گاگارين پس از اينكه به سختي نوبتشان مي رسد دسته گل را تقديم و منتظر ميمانند كه مترجم  گاگارين از زبان وي ميگويد كه براي چه ايستاده ايد برويد و يكي از آندو ميگويند كه سوالي از محضرتان داشتم و گاگارين ميگويد كه بگو و ايشان از گاگارين مي پرسند كه چرا شما دركره ماه نمانديد و برگشتيد و گاگارين پاسخ ميدهد براي چه بمانم من به وطنم برگشته ام ! و ايشان نيز ميگويد اين نامه را بگير و به استالين برسان و بگو ما نيز ميخواهيم به وطنمان(پريمبل) برگرديم. او نامه را مي گيرد و پس از چندروز فرمان بازگشت اهالي از طرف استالين صادر و اهالي دوباره به وطن برميگردند.

 

جاده ابريشم:

به گفته اهالي يك شاخه اصلي از جاده ابريشم از روستاي پريمبل جمهوري آذربايجان گذشته و به سوي كاروانسراي قانلوبلاغ (ساخته شده در دوران صفويه در مرز مشكين شرقي و آذربايجان)  در ايران مي رفته بطوريكه كاروانيان و تجار بسياري در مسير راهشان ميهمان اهالي پريمبل مي شدند.

 

 

 

آثار باستاني:

در اطراف پريمبل تپه هاي صخره اي وجود دارند كه قدمت آنها به هزاران سال پيش بر ميگردد و به گفته كارشناسان ميراث فرهنگي آذربايجان در اين صخره ها نتنها تاريخ پزيمبل بلكه تاريخ آذربايجان قابل كاوش و استنتاج است.

 

زيارتگاه :

مزاريكي از اوليا بنام  سيدخليفه ميرغياث در وسط روستا با كاشيهاي فيروزه اي رنگ چشم نواز و آيات آسماني نوشته شده برآن دل هر رهگذر را مي ربايد و مشتاقان و عاشقان اهل بيت عصمت وطهارت از جاي جاي جمهوري آذربايجان به زيارت سيد و مولاي خود به پريمبل مي ايند تا زنگار دل بزدايند و هوايي تازه كنند.

منابع آب:

چشمه هاي آب سرد و گوارا بصورت خود جوش و خروشان از چهارسوي روستاي پريمبل جاريست و همه ساله گردشگراني از نقاط دور ونزديك جهت گذران اوقات فراغت به پريمبل مي آيند.

كوههاي معروف:

دو كوه "هان داغي "و "هاراي داغي" در بالاي روستا قرارداشته و پوشيده از درختان جنگلي و گردو و سيب و انار و گلابي و آلوچه و...مي باشند.

هاراي داغي  يعني كوه فرياد به گفته اهالي چون روستاييان جهت دعوت روستاهاي همجوار از بالاي كوه هاراي داغي فرياد سرميدادند و يا در زمانهاي جنگ و... بر بالاي آن آتش روشن مي كردند به اين نام ناميده شده است.و هان داغي بلند ترين كوه روستا مي باشد.

 

شغل و فعاليت اهالي:

زنبور داري و دامداري در اين روستا از جايگاه ويژه اي برخوردار بوده و مرغوبترين عسل طبيعي منطقه در اين روستا توليد مي شود بطوريكه كندوهاي زنبور از جنس درختان گردو بوده كه درونشان را خالي نموده و بعنوان كلوني زنبور مورد استفاده قرار مي دهند و سيدمظاهر از زنبوردارن با سابقه و بنام روستاست.همچنين اين روستا داراي گله هاي بزرگ پرورش گاو و گوسفند مي باشد. 

 

 

لونچها:

لونچها محل هاي گودي در اطراف روستاي پريمبل هستند كه در قديم الايام اهالي روستا از براي مقاصد خاصي از آن مكانها استفاده مي نموده اند. از آن جمله باروت لونچي (لونچ  باروت) كه اهالي در زمان جنگهاي سابق به ساختن باروت در اين محل اقدام مي نموده اند و يا اوت لونچي( لونچ علف) كه اهالي علفهاي درو شده در تابستان را جهت استفاده زمستان دامها در اين مكان ذخيره مي كردند.و قاسم لونچي (لونچ قاسم ) كه به گفته اهالي قاسم يكي از ساكنان اين روستا بوده  كه در ايران دشمني داشته و از ترس او در اين مكان پناه گرفته و زندگي مي كرده است.